یک کمدین زن، در برنامهی استندآپ کمدی جدید خود با عنوان "خانم مجرد"، با استفاده از طنز و شوخیهای رک، به موضوعاتی مانند زندگی مجردی، طلاق و جستجوی عشق جدید میپردازد.
پس از مرگ پدر خانواده، زندگی ناپایدار مادر و دختر از هم میپاشد. آنها باید قدرت را در یکدیگر بیابند تا بتوانند از نیروهای شیطانی که تهدید میکنند آنها را ببلعند جان سالم به در ببرند.
وقتی دوست پسر یک دانش آموز دبستانی از او جدا میشود، نمراتش به طرز افتضاحی افت میکند. برای جلوگیری از افت نمرههایش، او شروع به اغوا کردن معلمانش میکند و همین او را به سمت مواد مخدر نیز سوق میدهد.
در سال ۱۹۹۶، برادران منندز به جرم قتل والدین خود محاکمه شدند، پروندهای که توجه تمام آمریکا را به خود جلب کرد. سالها بعد، آنها از طریق مصاحبه با افراد مرتبط، روایت خود را ارائه میدهند و دیدگاه تازهای از وقایع ارائه میدهند.
در دهه ۱۹۵۰، هلبوی و یک مامور تازه کار از سازمان تحقیقات و دفاع پارانرمال (بی.پی.آر.دی) به منطقه کوهستانی آپالاچیها اعزام میشوند. در این ماموریت، آنها با یک جامعه دورافتاده مواجه میشوند که تحت سیطره جادوگران قرار دارد و توسط یک شیطان محلی شوم به نام "مرد خمیده" اداره میشود.
یک امدادگر فداکار، در جریان انجام وظیفه، ناخواسته خود را درگیر ماجرایی پیچیده مییابد. او باید دختر نوجوان یک فرد بسیار ثروتمند را که ربوده شده است، نجات دهد. گروههای رقیب به دنبال این دختر هستند و در هر لحظه، خطرهای جدیدی آنها را تهدید میکند.
این داستان درباره یک خانواده به ظاهر معمولی است که رازی تاریک دارند: آنها خونآشام هستند. با وجود میل طبیعیشان به خون، آنها تصمیم میگیرند از نوشیدن خون خودداری کنند؛ اما روزی رازشان فاش میشود.